عصر قم - خراسان / روزی که با عشق و علاقه به خواستگاری«بابک» پاسخ مثبت دادم، اصلا چنین روزگاری را تصور نمیکردم که او فقط به خاطر ثروت با من ازدواج کرده است و خیلی زود به من خیانت میکند، اما اکنون که دستبندهای فولادین قانون بر دستانم خودنمایی میکند و او نیز به خاطر کلاهبرداری با چکهای بی محل دستگیر شده است، نمی دانم سرنوشت دختر4سالهام که چشم به راه پدر و مادرش است چه میشود.
زن 40 ساله که به اتهام صدور چک بلا محل دستگیر شده بود با بیان این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری شهرک فراجای مشهد گفت: هنوز کودکی یک ساله بودم که پدرم از شهرستان به مشهد منتقل شد. او کارمند یک سازمان دولتی بود و به همین خاطر ما هم به همراه پدر به مشهد مهاجرت کردیم. بعد از آن که دیپلم گرفتم و تحصیلات دانشگاهیام را به پایان رساندم در یکی از مدارس غیرانتفاعی درحالی به خاطر علاقهام به تدریس مشغول کار شدم که حقوق بسیار ناچیزی دریافت میکردم که حتی هزینه های رفت وآمدم را کفاف نمی داد. این بود که با کمک پدرم وارد بازار کار شدم و مغازه فروش لوازم آرایشی و بهداشتی راهاندازی کردم.
بازار ![]()
از سوی دیگر به دلیل تلاشهای شبانه روزی خیلی زود پیشرفت کردم و چند فروشگاه دیگر به راه انداختم و برای خرید و فروش کالاهایم به شهرک صنعتی مشهد رفت وآمد می کردم که در این میان با جوانی به نام «بابک»آشنا شدم. او شغل ثابتی نداشت اما هر روز به شهرک صنعتی می آمد تا این که به من پیشنهاد ازدواج داد. آن زمان من 32 ساله بودم و با اصرارهای او من هم عاشقش شدم. «بابک» به خواستگاری ام آمد و پدر و مادرم نیز با ازدواجمان موافقت کردند. 3سال بعد از ازدواج من بادار شدم و دختری به نام«هستی» به دنیا آوردم. با آن که همسرم بیکار بود و من مخارج زندگی را می پرداختم اما احساس می کردم زندگی شیرینی دارم تا این که یک روز ماجرای تلخی رخ داد و زندگی من درمسیر نابودی قرار گرفت.
آن روز وقتی برای رفتن به سرکار آماده می شدم تا حقوق دیگر کارگران را پراخت کنم، زن جوانی مقابلم ظاهر شد و خودش را همسر موقت «بابک» معرفی کرد. اگرچه من با تندی پاسخ آن زن را دادم و چیزی از این ماجرا به بابک نگفتم اما این موضوع مانند خورهای به جانم افتاد و روح و و روانم را خراشید. با وجود این، سکوت کردم و به خاطر آینده دخترم به زندگی مشترک با «بابک» ادامه دادم تا این که اواخر سال گذشته متوجه شدم دسته چکم گم شده است. خیلی زود به بانک رفتم و ماجرا را گزارش دادم ولی با برگشت خوردن اولین چک، تازه فهمیدم که «بابک» چک های مرا در بازار خرج کرده است.
هنوز پیگیر همین موضوع بودم که ناگهان یکی از مالباختگان با حکم جلب به درخانه ام آمد و مرا دستگیرکردند. در کلانتری متوجه شدم که همسرم با این چک های بلا محل برای همسر موقتش خودرو و لوازم دیگر خریده است. واقعا درمانده بودم. باورم نمی شد، روزی که عاشق بابک شدم کارم به این جا برسد. به ناچار با او تماس گرفتم و ماجرای دستگیری ام را به او اطلاع دادم. زمانی که همسرم وارد کلانتری شد، او را نیز دستگیر کردند چرا که به اتهام صدور چک های بلامحل، حکم جلب داشت و در سامانه های پلیس تحت تعقیب قضایی قرار گرفته بود. حالا هم درحالی باید راهی دادگاه شوم که دختر بی گناهم چشم به راه است و نمی دانم چه سرنوشتی انتظار او را می کشد.