عصر قم - خراسان / «فراموشی فردوسی در سایه شکسپیر» عنوان یادداشت روز در روزنامه خراسان به قلم محمد بهبودی نیا است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که برای دیدن نمایشی که بازیگران شناختهشدهای در آن حضور دارند، بلیت تهیهکرده و به سالنهای نمایش رفته باشید. بعد از چند دقیقه، بازیگرها با نامهای عجیبوغریبشان وارد شوند و از مکانهایی صحبت به میان آورده شود که شما حتی نامش را نشنیدهاید. البته این حرفها به این معنی نیست که با اجرای هرگونه نمایش نامه خارجی یا اقتباسشده از منابع غیرفارسی باید مخالف باشیم، بلکه باید باور داشت اثر هنری خوب، خوب است و قابل دفاع؛ اما نکته این که تا زمانی که خود ما منابع کهن و معاصر زیادی در ادبیات داریم که میتوانیم از آن الگوبرداری کنیم یا تئاترهایی با ساختار اقلیم مملکت خودمان بنویسیم، سرازیر شدن این حجم از آثار غیرفارسی و غیر ایرانی بر صحنههای تئاتر منطقی به نظر نمیرسد.
در طول تمام سالهایی که صحنههای تئاتر ایران بیش از هر چیز به بازسازی روایتهای غربی مشغول بودهاند، اجرای تئاتر و همچنین برگزاری جشنواره یا جشنوارههایی با محوریت اقتباس از متون کهن فارسی، اتفاقی نادر و ارزشمند به شمار میرود.
پرسش اصلی این جاست: چرا تئاتر ایران تا این اندازه به اقتباس از ادبیات غربی وابسته شده است؟ آیا کمبود متن، ضعف در روایت یا ناتوانی در بازخوانی میراث ادبی خودمان باعث شده تا هنرمندان عرصه نمایش ما بیشتر به سراغ ساراماگو، شکسپیر، بکت و چخوف بروند تا فردوسی، عطار، نظامی، بیهقی و...؟ آثاری که پتانسیل تبدیلشدن به آثار هنری نهتنها در حوزه تئاتر، بلکه در پویانمایی، فیلم سینمایی و... را نیز دارند.
در ادامه این یادداشت بیایید یکی از دلایل کمتوجهی به آثار ادبی کهن ایرانی را باهم بررسی کنیم: اولین موضوع به سالهای کودکی ما برمیگردد، به تدریس ناشیانه ادبیات، در تعداد چشمگیری از مدارس و همینطور کتابهای زبان و ادبیات فارسی غیر جذابی که باوجود گذر سالهای سال، هنوز که هنوز است به همان شیوه منتشر میشود. همین موضوع برای یکعمر دلزدگی از ادبیات کافی است.
بازار ![]()
البته این نقد متوجه شیوه تدریس در دانشگاهها نیز میشود. شک نکنید با چنین شیوههای تدریسی دانشجویان هنر میشوند ادبیات گریز، دانشجویان فنی، مهندسی و ... همه و همه پس از تحصیل به هر چیزی فکر میکنند بهجز خوانش ادبیات کهن، درنهایت همینها میشوند پدر و مادر نسلهای بعد و این چرخه تا همیشه شاید ادامه یابد. وقتی با ادبیات و فرهنگ خودمان بهشدت غریبه باشیم و در دانشگاهها ادبیات غرب جذابتر از ادبیات خودمان باشد (که البته تیغ برخی سانسورها جز قامتی شرحه شرحه از آن باقی نگذاشته) و عدهای برای این که کمی روشنفکری را چاشنی کار کنند، به سراغ متون غربی میروند جای هیچ حرفی باقی نمیماند.
منظور از نوشتن این یادداشت بیتوجهی به آثار ادبی غرب نیست؛ منظور این است که نباید به آن آثار وابستگی مطلق یافت تا حدی که از آثار ادبی فاخر ایرانی برای تولید نمایشهای اقتباسی غافل ماند. این نوع وابستگی به ادبیات غرب، اگرچه گاهی با نتایج هنری قابلقبول همراه بوده، اما در بلندمدت بهنوعی بیهویتی فرهنگی دامن زده است؛ جایی که تماشاگر ایرانی کمتر با روایتهای بومی و ریشهدار مواجه میشود و بیشتر با بازتاب دغدغههای انسان غربی در قالبی ایرانی مواجه میشود باید هم این بیتوجهیها تاختوتاز کنند.
البته دومین جشنواره ملی تئاتر اقتباسی، این روزها در شاهینشهر اصفهان در حال برگزاری است که این اقدام تا حدود زیادی جای امیدواری دارد، اما بیگمان کافی نیست.
در روزگاری که تئاتر با بحران مخاطب، کمبود متن و تکرار فرم مواجه است، بازگشت به ریشههای ادبی بیتردید میتواند یکی از راههای مؤثر برای معرفی آثار ادبی کهن ما باشد.
ایجاد کارگاههای آموزشی برای نویسندگان و کارگردانان با محوریت بازخوانی متون کلاسیک و شیوههای اقتباس خلاقانه، حمایت مالی و تبلیغاتی از پروژههایی که به بازآفرینی متون ایرانی میپردازند، گنجاندن واحدهای درسی مرتبط با ادبیات کهن ایرانی در رشتههای هنر و تئاتر، برگزاری جشنوارههای تخصصی با محوریت اقتباس از آثار فارسی و اعطای جوایز به آثار برتر و درنهایت، تولید آثار نمایشی برای کودکان و نوجوانان با الهام از متون کهن، برای آشنایی نسل جدید با میراث فرهنگی خود میتواند راهکارهایی برای گریز از بیتوجهی رنجآور به ادبیات فارسی در نمایشهای اقتباسی باشد.