عصر قم - هفت صبح / دی ماه سال قبل بود که اعضای خانواده دو دوست به نامهای برزو و صابر در تماسهای بیپاسخ با آنها نگران حالشان شدند و جستوجوی خود را برای یافتن ردی از فرزندانشان آغاز کردند.بالاخره آنها متوجه شدند که از شب قبل هر دو نفر به همراه چند تن دیگر از رفقای خود در خانه صابر واقع در پردیس تهران جشن ترخیص برزو از کمپ ترک اعتیاد را گرفته بودند.
به این ترتیب راهی خانه مجردی صابر شده و با جسد غرق در خون هر دو نفر مواجه شدند که با ضربات چاقو به قتل رسیده و اجسادشان در یکی از اتاق خوابها رها شده بود.به این ترتیب رسیدگی به این جنایت هولناک در دستور کار تیم جنایی قرار گرفت و ماموران برای رسیدگی به موضوع بالای سر اجساد حاضر شده و تحقیقات را آغاز کردند.
در گام نخست از تحقیقات جنایی مشخص شد که خانه صابر پاتوق خلافکاری و قمار او و دوستانش بوده که اکثرا اعتیاد داشتند.پس از حادثه خبری از بقیه دوستان آنها نبود و حتی رفیق گرمابه و گلستان برزو به نام مهران نیز که همیشه سایه به سایه همراه او بود، غیبش زده بود.
مهران همان کسی بود که با هزینه خودش برزو را در کمپ ترک اعتیاد بستری کرده بود.آنها از کودکی با هم دوست و همسایه بودند و از چند سال قبل تصمیم گرفته بودند که از شهر خودشان به تهران کوچ کرده و کسب و کاری راه بیندازند. آنها یک مغازه اجاره کرده و کار معاملات املاک میکردند اما پس از جنایت، مهران متواری شده و موبایلش را هم خاموش کرده بود که همین فرضیه قتل توسط مهران را قوت میبخشید.
اما در روزهای نخست پس از جنایت، پدر برزو باور نداشت که قتل پسرش توسط مهران انجام شده باشد. او به ماموران گفت: «مهران مثل پسر خودم بود. او در خانه ما بزرگ شد و در روزهایی که برزو در کمپ بود، بارها با من تماس میگرفت و من و همسرم را از حال برزو باخبر میکرد. او به ما آرامش خاطر میداد و میگفت نگران هیچ چیز نباشید چون برزو با برادرم هیچ فرقی ندارد و مراقبش هستم.
بازار ![]()
مهران من را عمو و همسرم را خاله صدا میزد.من باور نمیکنم او قاتل پسرم باشد و قرار بود شب حادثه در خانه دوستشان به نام صابر جشن رهایی پسرم از اعتیاد را برگزار کنند.»با این حال شواهد و ادلهای مبنی بر ورود فرد غریبه به خانه صابر وجود نداشت و همه چیز علیه مهران بود.به این ترتیب او به عنوان تنها مظنون پرونده تحت تعقیب قرار گرفت.
من قاتل رفیقم هستم
با گذشت چند روز از جنایت در حالی که تحقیقات برای یافتن ردی از عامل یا عاملین جنایت بینتیجه مانده بود، مرد جوانی به نام احمد با مراجعه به کلانتری پرند خودش را به عنوان قاتل صابر معرفی کرد و گفت: «من خردهفروش مواد مخدر هستم و صابر از سالها قبل از من مواد میخرید؛ برای همین با همدیگر دوست شده بودیم.
شب حادثه من برای بازی قمار به خانه صابر رفته بودم و دوستان دیگرش به نامهای برزو و مهران و چند نفر دیگر هم آنجا بودند. بعد از بازی درگیری بین برزو و مهران شروع شد و این درگیری منجر به بالا گرفتن دعوا میان من و صابر هم شد. چون صابر فریاد میزد و از من کمک میخواست تا مانع دعوای آن دو نفر شوم.
من که به شدت شیشه کشیده و مشروب هم خورده بودم، در حال خودم نبودم و رفتار صابر عصبانیام کرد. چند بار به او گفتم دست از سرم بردارد و نمیخواستم وارد دعوا شوم اما او مرتب فریاد میکشید و میگفت الان مهران، برزو را میکشد.همین فریادهایش باعث شد صدای من هم بالا برود و با او دست به یقه شوم و در همین حین با چاقو ضربهای به سینهاش زدم که منجر به مرگش شد.»
احمد در ادامه گفت:«بعد از قتل متوجه شدم که مهران نیز برزو را کشته و به من گفت باید فرار کنیم. ما هر دو سمت مرز رفتیم اما من گفتم نمیخواهم از کشور خارج شوم. مهران گفت پس تو مدتی به تهران نرو تا آبها از آسیاب بیفتد. بعد از همدیگر جدا شدیم. من نمیدانم مهران الان کجاست اما عذاب وجدان قتل صابر که رفیقم بود، باعث شد خودم را تسلیم کنم.»
با اطلاعاتی که احمد در اختیار ماموران قرار داد، مهران قبل از اینکه موفق به خروج از مرز شود، شناسایی و دستگیر شد و به قتل رفیق صمیمی خود در جریان درگیری در مهمانی شبانه اعتراف کرد.بررسیها نشان میداد که برزو و مهران از چندی قبل به خاطر معامله یک ملک با یکدیگر اختلاف مالی پیدا کرده بودند تا جایی که موقع خروج برزو از کمپ، با یکدیگر دست به یقه شده و افرادی نیز شاهد این درگیری آنها بودند. این شاهدان در جریان تحقیقات به بازپرس جنایی گفتند که آن روز بروز به مهران گفت:«بگذار دهان من بسته بماند وگرنه سرت بالای دار است.»
تحقیقات حکایت از این داشت که این اختلاف به سهمخواهی مهران از معاملهای که مدتی قبل در بنگاه املاک انجام شده بود، برمیگشت.به این ترتیب با تکمیل تحقیقات مهران متهم به قتل برزو و همچنین احمد متهم به قتل صابر شناخته و پرونده برای رسیدگی به شعبه سوم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد.متهمان در حالی پای میز محاکمه ایستادند که هر دو برخلاف اعترافات قبلی خود اتهامشان را انکار کردند.
در دادگاه
در ابتدای جلسه رسیدگی پدر و مادر برزو به عنوان اولیای دم تقاضای قصاص رفیق صمیمی فرزندشان را کردند. پدر برزو گفت:«من باورم نمیشد که مهران قاتل فرزندم باشد چون آنها با هم مثل برادر بودند اما حالا از خون فرزندم گذشت نمیکنم.»همچنین وکیل اولیای دم صابر نیز از جانب موکلین خود تقاضای قصاص احمد به اتهام قتل صابر را کرد.
سپس مهران پای میز محاکمه ایستاد و با انکار اتهام خود گفت:«شب حادثه من شیشه کشیده و مشروب خورده بودم. اصلا چیزی از جزئیات اتفاقات آن شب یادم نیست اما مطمئنم که من قاتل رفیقم نیستم و اتهام قتل را قبول ندارم.»
بعد از او نوبت به احمد رسید که از خود دفاع کند. او در سناریوی جدیدی که ساخته و پرداخته کرد، گفت:«من اتهامم را قبول ندارم و انگیزهای هم برای قتل صابر نداشتم.روز حادثه با یکی از رفقایم به خانه صابر رفته بودیم که قماربازی کنیم.آن شب برزو و مهران هم آمده بودند و چند نفر دیگر هم از تهران برای بازی آمدند.همگی مشروب خورده بودیم و من وقتی یک پاستیل از روی میز برداشتم و خوردم متوجه مزه غیرعادی آن شدم که صابر گفت روی آن شیشه ریخته است. گفت بخور چیزی نمیشود!»
متهم ادامه داد:«آن شب مهران 260 میلیون تومان باخت و همان جا در دستگاه پوز یکی از مهمانان کارت کشید. ساعت 6 صبح بود که اکثر مهمانها رفتند اما من به خاطر شیشههایی که روی پاستیل ریخته شده بود و خورده بودم، حالم بد بود و همان جا خوابیدم. مهران و برزو هم که به بهانه جشن رهایی برزو از کمپ آنجا آمده بودند، همان جا خوابیدند.همگی تا ساعت 7 شب فردا خواب بودیم.
وقتی بیدار شدم چای درست کردم و همان موقع مهران هم بیدار شد اما برزو بیرون رفته بود و یک ساعت بعد برگشت و خوشحال بود.میگفت در حال جوش دادن معاملهای است که برایش سود زیادی دارد اما مهران بدخلق بود که من فکر میکردم به خاطر باخت دیشب اوست.مهران از برزو خواست مقداری خوراکی بخرد و گفت امشب باید همگی مشروب بخوریم.برزو خوراکیها را خرید و برگشت و مهران سه شیشه شراب روی میز گذاشت و خوردیم.بعد من به اتاق رفتم که شیشه بکشم.
مهران داخل اتاق من آمد و در گوشم گفت تو آدم خوبی هستی و وقتی من باختم غم من را خوردی. اگر درگیری شد دخالت نکن. بعد دیدم که داخل هال سراغ صابر رفت و در گوش او هم چیزی گفت و صابر گفت من روحم هم خبر ندارد.بعد مهران گفت اگر دروغ گفته باشی سرت را روی سینهات میگذارم اما من متوجه نشدم موضوع صحبت آنها چه بود که این دیالوگ بین آنها رد و بدل شد.
بعد برزو که داخل اتاق دیگر بود، بیرون آمد و همان موقع مهران که پشت سر او بود انگشتش را به علامت هیس روی بینیاش گذاشت و از من و صابر با این حرکت خواست ساکت باشیم.یکدفعه به جان برزو افتاد. انگار از چیزی ناراحت بود که فکر میکرد صابر هم در جریان ماجراست.صابر فریاد میزد و از من کمک میخواست و میگفت مهران، برزو را کشت اما من خشکم زده بود.همان موقع مهران برگشت و با چاقو ضربهای هم به قفسه سینه صابر زد چون به نظر میرسید از او هم عصبانی است.مهران هر دو نفر را کشت و من بیگناهم.»
قاضی گفت:«اگر بیگناهی چرا همراه مهران به شهرستان فرار کردی؟»
متهم گفت:«آن شب مهران از من خواست همراهش بروم.به من گفت به تو اعتماد دارم اما به خاطر احتیاط بهتر است همراهم باشی.حتی انگشترش را به من یادگاری داد و گفت من ته خطم. او به خانه دوستش رفت و از او لباس گرفت و بعد به آرایشگاه رفت تا تغییر چهره دهد.در همه جا من را با خود میبرد.حتی دوستش گفت چرا احمد را به خودت منگنه کردهای؟ مهران میگفت نباید جایی برود تا آبها از آسیاب بیفتد.»
در اینجا مهران با اعتراض به ادعاهای احمد گفت:«هیچ اجباری در کار نبود و من احمد را به زور با خودم نبردم.او به من گفت من تا حالا شهر شما را ندیدهام و دلم میخواهد با تو بیایم. بعد هم وقتی من سمت مرز رفتم، به خواسته خودش از من جدا شد.»
قضات دادگاه بعد از شنیدن دفاعیات متهمان و وکلای آنها، ختم جلسه دادرسی را اعلام کردند تا در مورد این پرونده تصمیمگیری کنند.