يکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴

اقتصادی

دزدی پسر از پدر؛ انگیزه: انتقام!

دزدی پسر از پدر؛ انگیزه: انتقام!
عصر قم - اعتماد / پسری ۱۹ ساله که نقشه سرقت ۱۵ میلیاردی از پدر جواهرفروش‌اش را طراحی کرده بود، می‌گوید این دزدی را برای پول انجام نداد. در حالی که پرونده سرقت بزرگ ...
  بزرگنمايي:

عصر قم - اعتماد / پسری 19 ساله که نقشه سرقت 15 میلیاردی از پدر جواهرفروش‌اش را طراحی کرده بود، می‌گوید این دزدی را برای پول انجام نداد.
در حالی که پرونده سرقت بزرگ گاوصندوق مرد جواهرفروش همچنان زیر ذره‌بین بازپرس دادسرای ویژه سرقت است، پسر 19 ساله او جزئیاتی از این ماجرا را فاش کرد. در ادامه گفت‌وگو با این نوجوان را بخوانید.
*چرا تصمیم گرفتی این سرقت‌ بزرگ را طراحی کنی؟
انتقام انگیزه‌ام بود، نه سرقت. می‌خواستم پدرم بفهمد وقتی چیزی که عاشقش هستی را از تو بگیرند چه دردی به جانت می‌افتد.
*دقیق‌تر توضیح بده.
گاوصندوقش پر از جواهر و دلار بود، ارزشمندترین چیزهای زندگی‌اش. من هم می‌خواستم همان را از او بگیرم، تا تنها بماند.
*چرا؟
می‌خواستم مثل من که بعد از مرگ مادرم تنها شدم، او هم تنهایی و غم از دست دادن را حس کند.
*منظورت از "تنها شدن" چیست؟
مادرم یک سال و نیم پیش فوت کرد. سرطان داشت، خیلی زود رفت. آن روزها دنیای من فرو ریخت و بعد هم پدرم آن کار را کرد.
*چه کاری؟ چه چیز باعث شد این کینه‌‌ات این‌قدر عمیق بشود؟
پدرم همیشه می‌گفت "باید قوی باشی، زندگی ادامه دارد، باید صبر کرد"، اما خودش حتی تا سالگرد مادرم صبر نکرد. فقط 7 ماه بعد، ازدواج کرد. شوک اول این بود، اما شوک اصلی وقتی بود که دیدم لباس عروسی انتخاب می‌کند، بلیت ماه عسل می‌خرد، حتی در اینستاگرام هم عکس گذاشت. من هر شب عکس‌های مادرم را نگاه می‌کردم و گریه می‌کردم، اما برای او انگار هیچی نشده بود. انگار مادرم فقط یک خاطره قدیمی بود که باید پاک می‌شد.
* پس سرقت، راهی بود برای اینکه درد را به پدرت منتقل کنی؟
دقیقاً. می‌خواستم حس کند وقتی چیزی که برات مهم است را از دست می‌دهی، چقدر خالی می‌شوی. گاوصندوقش همه چیزش بود؛ جواهر، الماس، دلار، شمش.... من هم می‌خواستم همان را از او بگیرم. شنیدم دچار افسردگی شدید شده، خودش می‌گفت، حتی انگار با زن جدیدش هم دعوایش شده بود، قهر کرده بودند، شاید هم طلاق بگیرند.
*وقتی این خبر را شنیدی چه حسی داشتی؟
برای اولین بار بعد از مرگ مادرم، از ته دل خندیدم. احساس کردم عدالت اجرا شده است.
*چطور نقشه را کشیدی؟ سارق‌ها را از کجا پیدا کردی؟
رفتم سراغ یکی از دوستای قدیمی‌ام که می‌دانستم قبلاً به خاطر درگیری خیابانی پایش به زندان باز شده بود.
*او چطور به تو کمک کرد؟
گفتم دنبال دو تا سارق حرفه‌ای خانه می‌گردم.
*کمکت کرد؟
بله، خیلی زود دو نفر را معرفی کرد؛ دو تا تبهکار سابقه‌دار که تخصصشان سرقت از خانه‌های لوکس بود.
*بعد با سارقان چطور معامله کردی؟
نقشه خانه را به آنها دادم، رمز گاوصندوق را هم دادم و حتی ساعت‌هایی که می‌دانستم خانه خالی است. گفتم فقط اموال را بردارند و آسیبی به کسی نزنند.
*رمز گاوصندوق را چطور به دست آوردی؟
چند ماه قبل، وقتی پدرم فکر کرد خوابم رمز را دیدم.
*با سارقان به مشکل نخوردی؟
چرا، سرم کلاه گذاشتند.
*چطور؟
قرار بود همه چیز را به من بدهند، اما بیشتر دلارها و شمش‌ها را برداشتند و فقط الماس‌ها، جواهران و مقدار کمی طلا را به من دادند. گفتند اینها فروش‌شان سخت است و دردسر می‌شود.
*فروش آنها برای تو سخت نبود؟
برای من مهم نبود، همین که پدرم ضربه می‌خورد، کافی بود. حتی اگه هیچی به من نمی‌رسید باز هم راضی بودم.
*چرا رفتی ژاپن؟
ژاپن همیشه آرزویم بود. توکیو، کیوتو، انیمه، تکنولوژی... پدرم هیچ‌وقت اجازه نمی‌داد. می‌گفت "پول هدر دادن است". بخشی از جواهرات را با هر دردسری بود در بازار سیاه فروختم، ویزا گرفتم، بلیت خریدم. وقتی ژاپن بودم، هر شب به پدرم فکر می‌کردم که دارد در خانه خالی دیوانه می‌شود. بهترین سفر عمرم بود.
*حالا که دستگیر شدی، پشیمانی؟
از سرقت، نه. از اینکه کاری کردم که پدرم دو دستی مرا تحویل پلیس بدهد آره.
*انتظار دستگیر شدن داشتی؟
فکر می‌کردم حداقل یک ذره دلش برایم می‌سوزد و تحویلم نمی‌دهد.
*اما اینطور نشد.
نه، فقط به فکر سرمایه‌اش بود.
*چه کسی داری؟
حالا من در زندان هستم و او شاید با زن جدیدش آشتی کند. اما حداقل می‌دانم دیگر هیچ‌وقت گاوصندوق پر از جواهرش را نمی‌بیند. انتقامم کامل شد.
*فکر می‌کنی پدرت تو را می‌بخشد؟
نمی‌دانم، شاید هیچ‌وقت نبخشد.
*چقدر برایت مهم است؟
من هم هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که چطور مادرم را فراموش کرد.
بازار


نظرات شما