پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴

اقتصادی

گفت‌و‌گو ‌با متهم به قتل افغان؛ بدشانسی همیشه همراهم است!

گفت‌و‌گو ‌با متهم به قتل افغان؛ بدشانسی همیشه همراهم است!
عصر قم - جام جم / سه بار غیرقانونی وارد ایران شده و هر بار به خاطر ارتکاب جرمی دستگیر و بعد از مجازات طرد شده بود. این بار جرمش سنگین‌تر از قبلی‌ها بود و اگر رضایت ...
  بزرگنمايي:

عصر قم - جام جم / سه بار غیرقانونی وارد ایران شده و هر بار به خاطر ارتکاب جرمی دستگیر و بعد از مجازات طرد شده بود.
این بار جرمش سنگین‌تر از قبلی‌ها بود و اگر رضایت اولیای دم را جلب نمی‌کرد، باید پای چوبه دار می‌رفت.
بازار
چند سال داری؟ 
28 سال.
متاهلی؟ 
بله. بچه هم دارم.
اهل افغانستان هستی؟ 
بله.
چرا به ایران آمدی؟
چون شرایط کشورم طوری نیست که بتوانیم آنجا کار کنیم. اینجا برای ما کار پیدا می‌شود.
اما سابقه‌ات نشان می‌دهد که بیشتر برای ارتکاب جرم به ایران آمدی تا کار.
نه. من قصدم کار بود. اولین بار یکی از هموطنانم بسته‌ای داد تا برایش جابه‌جا کنم اما ماموران دستگیرم کردند و فهمیدم داخل بسته هرویین بوده است. مدتی زندانی بودم و بعد طرد شدم.
اما باز برگشتی.
راه دیگری نداشتم. دومین بار که به ایران آمدم سوار موتور یکی از دوستانم بودم که دستگیر شدیم و مشخص شد موتور دزدی بوده و باز طرد شدم.
برای سومین بار برگشتی تا مرتکب قتل شوی؟ 
باور کنید این بار حواسم جمع بود تا به دردسر نیفتم اما انگار بدشانسی همیشه همراهم است.
پس چرا مرتکب قتل شدی؟
خودش مقصر بود و من از خودم دفاع کردم .
توضیح بده.
در یک ساختمان نیمه‌کاره در شرق تهران کار می‌کردم. ما عادت داریم جمعه‌ها کار نکنیم و فقط تفریح کنیم. عصر جمعه‌ها در یک زمین خاکی جمع می‌شدیم و‌ فوتبال بازی می‌کردیم. آن روز مقتول در تیم رقیب بود و برای ما کری‌خوانی می‌کرد و این وضع تا پایان بازی ادامه داشت تا این‌که آخر بازی به درگیری فیزیکی کشیده شد. بازیکنان دو تیم به جان هم افتادند. مقتول به سمت من آمد و چاقو کشید. دو ضربه به بدنم زد من هم هرچه توان داشتم در دست‌هایم جمع کردم و چاقو را از او گرفتم. چند ضربه سمتش انداختم که به او اصابت کرد و روی زمین افتاد. من قصد کشتن او‌ را نداشتم. بعد با کمک یکی از دوستانم به درمانگاه رفتیم. در آنجا در حال مداوای زخم‌هایم بودم که پلیس آمد و دستگیر شدم. آنجا بود که فهمیدم مرتکب قتل شده‌ام .
چطوری رضایت گرفتی؟
خانواده مقتول در افغانستان زندگی می‌کنند، خانواده‌ام ‌سراغ‌شان رفتند و رضایت گرفتند. البته به همین راحتی نبود، چند بار سراغ‌شان رفتند تا این‌که راضی شدند با دریافت زمین‌های کشاورزی پدرم، در افغانستان رضایت دهند. 
چرا کنار پدرت کار نکردی؟
کشاورزی در افغانستان مثل ایران نیست. خیلی تلاش کنی، فقط می‌توانی شکم یک خانواده را سیر کنی.
بدون برگ اقامت چطور ایران کار پیدا کردی؟
ما اتباع بدون مجوز برای برخی کارفرماها امتیاز حساب می‌شویم. این‌طوری نیازی نیست بیمه رد کنند و حقوق‌مان کمتر از کارگران دیگر است.
​​​​​​​الان اگر آزاد و طرد شوی، دوباره این رویه را ادامه می‌دهی و چهارمین بار با جرم سنگین‌تری دستگیر می‌شوی؟ 
من فقط برای کار به ایران آمدم و هربار بد آوردم. این بار شاید شرایط در افغانستان فرق کرده باشد و بتوانم آنجا کار پیدا کنم و بمانم. شایدم تلاش کردم، قانونی آمدم و کار بهتری کردم .


نظرات شما