عصر قم
شهید عزیززادگان، اسوه اخلاق و ورزش
چهارشنبه 2 شهریور 1401 - 12:42:23 PM
ایسنا

عصرقم- در سال 1334 در شهر قم و در محله‌ مسجد جامع قم به دنیا آمد و در هفت‌سالگی به مدرسه رفت اما چهار کلاس بیشتر درس نخوانده بود که حس مردانگی و غیرت او را وارد بازار کار کرد.

از همان زمان در تظاهرات خیابانی (چهار مردان و آذر) شرکت می‌کرد و بعد از پیروزی انقلاب و بازگشت به کار، فعالیت در بسیج را جزو اولویت کاری خود قرار داد. بعد از فراگیری فنون اسلحه و آغاز جنگ تحمیلی، شوق رفتن به جبهه او را به تکاپو انداخت.

در عملیات رمضان، با اصابت یک ترکش، از ناحیه کمر دچار صدمه شد و بعد از سه ماه به مرخصی آمد اما پس از یک هفته دوباره به جبهه بازگشت و در عملیات محرم، شرکت کرد در همین عملیات به دلیل عبور از رودخانه‌ای پرآب، سرما خورده و پس از مدتی بیمار شد اما با مرخصی چند روزه، دوباره راه جبهه را در پیش گرفت و در نهایت این خط‌شکن گردان سیدالشهدا (ع) در سال 65 در شلمچه توفیق شهادت را از آن خود کرد.

شهید عزیززادگان، اسوه اخلاق و ورزش

 

خاطراتی از زهره عابدینی همسر شهید رضا عزیز زادگان:

من و رضا هم‌محله‌ای بودیم و او را چند بار در خانه‌ همسایه‌ها، در حال مداحی و نوحه‌خوانی دیده بودم.

عقد ما قبل از انقلاب بود و رضا دوشادوش جوانان محله در فعالیت‌های انقلابی شرکت می‌کرد، من و رضا شب‌های جمعه وقتی او از مسجد مقدس جمکران برمی‌گشت، یکدیگر را می‌دیدیم. وقتی به خانه پدرم می‌آمد به سرعت مشغول خواندن دعای کمیل می‌شد و فضای خانه‌ پدرم را عطرآگین می‌کرد.

قبل از تولد دخترم، امام خمینی (ره) به ایران آمد و رضا همراه با سایر جوانان انقلابی محله برای پیشواز امام خمینی (ره) به تهران رفتند و وقتی فرزند دومم (محمد) را باردار بودم، رضا عازم جبهه شد ابتدا مانع او برای رفتن شدم؛ اما او قاطع و بی‌پروا، رفتن را امری واجب و نشستن را ننگ و عار خواند. به همین دلیل زمان تولد (محمد) تنها ده روز پیش ما بود و بلافاصله به جبهه بازگشت.

سال 61 در عملیات رمضان، رضا یکی از پاهایش را از دست داد، یک سال طول کشید تا رضا صاحب پای مصنوعی شد. در همین یک سال که خانه‌نشین شده بود، برخی شب‌ها از خواب می‌پرید و بی‌تابی می‌کرد وقتی علت را جویا می‌شدم می‌گفت: «امشب عملیات داریم از هوا معلومه.» و شرمنده می‌شد از اینکه نمی‌توانست در آن عملیات شرکت کند.

سال 63 خداوند فرزند سوممان، حسین را به ما داد و رضا به خاطر علاقه شدید به نام حسین، نام فرزندمان را حسین گذاشت.

یک ماه قبل از شهادت رضا، خواب دیدم به مکانی رفتم که قبرهای زیادی آنجا بود. خانمی محجبه، کاغذ به دست به سراغم آمد و گفت: «شما خانواده شهید هستید.» ابتدا تصور کردم چون رضا پایش را از دست داده، ثواب برایش منظور شده؛ اما بعد از یک ماه خبر شهادت رضا را آوردند.

یادگاری‌های رضا

محمد و حسین فرزندان رضا، ‌ شباهت‌های زیادی به پدر دارند؛ اما محمد از لحاظ ظاهری و اخلاقی همانند پدر است. محمد همچون پدرش ورزشکار است و کشتی می‌گیرد و مانند پدرش اعتقاد دارد که ورزش را باید به خاطر سلامتی انجام داد نه کسب مدال و پیروزی.

شهید عزیززادگان، اسوه اخلاق و ورزش

 

 

 

گلچینی از سروده‌های شهید رضا عزیز زادگان در مدح اهل‌بیت (ع)

ما را طلب کن کربلا یا کربلا یا کربلا

راه علی‌اکبر رویم ما پیروان مصطفی

مادر تفنگم را بده توشه‌ راهم‌کن جدا

پیغام اگر بهر حسین داری روم درکربلا

مادر خدا حافظ ببین راه حسینی می‌روم

در مرگ من شیون مکن در راه مهدی می‌روم

رود فرات و دجله را از خون خود رنگین کنم

جایی که عباس رشید دستش شده از تن جدا

فرازهایی از وصیت‌نامه رضا

به نام خدایی که هر چه از اوست

خدایا ما با تو پیمان بسته‌ایم که تا پایان راه برویم و شاهد باش که بر پیمان خویش با یاری خودت استوار ایستاده‌ایم.

خدایا! می‌دانی که چه می‌کشیم، ما از مردن نمی‌هراسیم، می‌ترسیم که بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر بسوزیم هم که روشنایی می‌رود و جای خود را دوباره به شمع می‌دهد. پس چه کنیم؟

 از یک سو باید بمانیم از سوی دیگر باید شهید شویم تا فردا و آینده بماند.

خدایا! از تو می‌خواهم که از این امتحان که پیش رویم است، رو سفیدم کنی و مرا مسئول خون شهدا نکنی.

ما را یاری نما و قلب‌هایمان را به نور ایمان روشن فرما.

اما بر حسب وظیفه‌ام چند جمله‌ای کوتاه سفارش می‌کنم:

دست از امام امت برندارید و بیاناتشان را آویزه گوش قرار دهید تا خداوند از شما راضی باشد.

برادرانم! اگر شهید شدم، اسلحه‌ام را زمین نگذارید و بشتابید به جهاد فی سبیل الله که این فرصت خوبی است و زمان پاسخ‌گویی به ندای «هل من ناصر...» حسین (ع).

29/6/1363- سد دز- اردوگاه آموزشی خیبر


http://www.Qom-Online.ir/Fa/News/363473/شهید-عزیززادگان،-اسوه-اخلاق-و-ورزش
بستن   چاپ