عصر قم - ایسنا / بهروز جلالی با اشاره به حضور رضا امیرخانی در نمایشگاه کتاب نوشته است: آقای امیرخانی، لطفاً به عنوان یک درمانجو و درمانگر توام کتاب که صدایتان از صدای ما رساتر است بگویید،بنویسید: «نمایشگاه کتاب را بگذارید نمایشگاه بماند.»
بهروز جلالی، شاعر و منتقد ادبی، در یادداشت خود با عنوان «جشن مداوم کتاب» که برای انتشار در اختیار ایسنا قرار داده، درباره نشستهای کتابی که در نمایشگاه برگزار میشود، نوشته است:
«جشن مداوم کتاب
1- تحمل
سالها پیش- جایی و در یادداشتی- از گوستاو فلوبر رماننویس قرن نوزدهم فرانسه خواندم: «ادبیات، جشن مداومی است که تحمل زندگی را ممکن میسازد»
بازار
![]()
در این سی و اندی سال که از روبهرو شدنم با این جمله میگذرد، بارها از خود پرسیدهام: چرا جشن!؟، چرا مداوم!؟، چرا تحمل!؟
2- جشن کتاب
از سال 1380 که اقبال نسبی مخاطبان با «قناری به روایت سوم»- مرا ملزم به حضور دهروزه در نمایشگاه کتاب کرده بود، دیگر هیچ دورهای از نمایشگاه را بهخاطر ندارم که بیش از یک یا نهایتا دو روز در میان دیوارهای بلندی از کتاب قدم زده باشم.
اساساً پرسهزدن بیهدف یا حضور بیحاصل در هر راهرویی برایام دهشتناک است. چه راهروی بیمارستان، چه راهروی فروشگاه زنجیرهای و چه راهروی نمایشگاه کتاب.
امسال اما، مسئولیت و وظایف دوبارهام در حوزه ادبیات بار دیگر واژههای «جشن مداوم» و «تحمل» را برایام بازتداعی کرد. قرار شده بود، ده نشست ادبی در غرفه نهاد کتابخانههای عمومی کشور برگزار کنیم. ده نشستی که به لحاظ عدد، میان انبوه برنامهها و نشستهای علمی و تخصصی کتاب، اندک بهنظر میرسید. اما برای من «جشن» بود در کشاکش اندوه ناشران شمارگان 200 نسخه و 500 نسخه که غصهدار قصه دلار و گرانی کاغذ بودند.
«مداوم» بود چون تا دوست شاعر یا نویسندهای، از جلوی درگاه غرفه رد شده و در پیچوتاب راهرو، میان جمعیت محو شود، دوست دیگری به درگاه در درآمده و من از خود به در میشدم.
3- رضا و حال نزار کتاب
این که یک یادداشت، چگونه میتواند از گوستاو فلوبر آغاز شده و به رضا امیرخانی ختم شود، درست، کار همین یادداشت است.
در این سالهای نهچندان طولانی، که ارتباط من با آقا رضای ادبیات ایران، از مخلوق به خالق رسیده، یعنی از اثر به موثر، از «من او» به رضا، هرگز ندیدهام خالق ارمیا و رهش بیش از یکبار در دو رویداد همزمینه و مشابه مثل رونمایی یا نقد کتاب شرکت کند.(نمیگویم شرکت نکرده، من ندیدهام شرکت کند) نویسنده «نیمدانگ پیونگیانگ» تا جایی که من خبر دارم تنها کاریهایی که دو بار انجام داده، یکی سفر به کره شمالی بوده و دیگری، تمجید و سلامتخواهی برای سلطان علی پروین! است. و حتم دارم این آخری را 6 بار دیگر هم پا بدهد از انجام آن دریغ نخواهد کرد.
از طنازی در مورد علی پروین، تصلب و قولنج فردیت در کره شمالی و تحمل زندگی به واسطه ادبیات که بگذریم، آقای امیرخانی! بهنظرم حال کتاب را نزار دیدهاید، که دوبار بر بستر محتضر آمدهاید. لطفاً به عنوان یک درمانجو و درمانگر توام کتاب که صدایتان از صدای ما رساتر است بگویید و بنویسید: «نمایشگاه کتاب را بگذارید نمایشگاه بماند.»، لطفا بنویسید و بگویید: «تلاش کنید بدون دستزدن به روند چندساله این فروشگاه اردیبهشتی، یک جشن مداومی در مهر یا آبان (که هفته کتاب در آن است) برپا کنند و نامش را بگذارند: «نمایشگاه کتاب تهران» -بدون بخش فروش-؛جایی که مدیران نشر و نویسندگان و مؤلفان و پژوهشگران و مترجمان و خوانندگان و علاقهمندان کتاب بیایند، بنشینند در غرفه، - چشم در چشم هم- درباره رونق نگارش کتاب و ساختن جهان دلنشین ادبیات صحبت کنند. اینها صاحبان بهنام و واقعی کتاب هستند، نه «دادزن»های اجارهای برای ده روز.»