عصر قم
ماجرای وصیتنامه کوتاه آیت‌الله بهجت؛ پرهیز از عنوان «آیت‌الله العظمی»
شنبه 27 ارديبهشت 1404 - 09:37:11
عصر قم - به گزارش خبرنگار مهر، امروز 27 اردیبهشت سالروز رحلت عالم ربانی، فقیه و عارف روشن ضمیر حضرت آیت الله محمدتقی بهجت است. آن عالم برجسته در اواخر سال 1334 قمری در خانواده‌ای دیندار در شهر مذهبی فومن استان گیلان، چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینی پرداخت.
پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348 قمری هنگامی که تقریباً 14 سال از عمر شریفش می‌گذشت به عراق مشرف شد و در کربلا اقامت گزید. آیت الله بهجت در دوران سطح و خارج از محضر استادان بزرگی چون آیات: آقا سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیا عراقی، و میرزای نائینی و حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی بهره‌ها برد. ایشان در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس همّت گمارده، و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی بر آمده و به وجود آیت الله سید علی قاضی که در نجف بوده پی می‌برد و از شاگردان ایشان می‌شود.

عصر قم

آیت الله بهجت بعد از تکمیل دروس به ایران مراجعت کرده و تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت کند. در حوزه علمیه قم به تدریس دروس حوزوی و درس اخلاق می‌پرداخت و در دورانی از حیات پربارش با انتشار رساله توضیح المسائل در زمره مراجع تقلید شیعیان جهان قرار گرفت. روزهای پایانی اردیبهشت 1388، روزهای پایانی انتظار برای رسیدن به بهشت دیدار بود. غروب یکشنبه، بیست و هفتم سال 1388، وقتی خبر رحلت آن عالم ربانی در شهر پیچید، بهت و حیرت و آنگاه ناله و شیون شهر را فرا گرفت.
آنچه در ادامه می‌خوانید روایت حجت الاسلام و المسلمین علی بهجت فرزند آیت الله بهجت از زندگی سراسر درس این عالم ربانی است که در کتاب خواندنی «صحبت سال‌ها» آمده است:
آیت الله بهجت از نظر ظاهری با وقار بودند؛ اما تکبر نداشتند. نه پشت سر را نگاه می‌کردند و نه این طرف و آن طرف را؛ خیلی باوقار حرکت می‌کردند. نه تنها چهره شأن را از دیگران ممتاز نمی‌کردند بلکه خلافش را انجام می‌دادند؛ طوری که برخی اصلاً نمی‌توانستند ایشان را بشناسند. روزی یکی از آقایان مرحوم پدر را در محله می‌بیند به بقال محله می‌گوید: «چرا مردم به دنبال این آقا راه افتاده‌اند؟!» بقال محل به او می‌گوید: «این آقای بهجت است.» آن شخص می‌گوید: راست می‌گویی؟ این آقای بهجت است؟!» و شروع می‌کند به دویدن در پی پدرم. بعد از اینکه تا در منزل به دنبال پدر می‌رود و بر می‌گردد، به بقال می‌گوید: «عجب! هیچ باور نمی‌کردم. اصلاً به او نمی‌آید آقای بهجت باشد یعنی این قدر بی تعیّن و بی تکلف بودند که هرکس ایشان را می‌دید فکر می‌کرد ایشان شخصی عادی است.
معمولاً بزرگان وصیت نامه‌های مفصلی دارند و در آن نصایحی به بازماندگان می‌کنند؛ ولی ایشان وصیت نامه آن چنانی نداشتند. در چند سطر وصیت کرده بودند که از ثلث اموالشان مراسم روضه برپا شود و همچنین از سال به تکلیف رسیدنشان قضای تمام نمازها و روزه‌هایشان انجام شود. با اینکه خودشان قضای عباداتشان را در زمان حیات انجام داده بودند و حتی نمازهای پدر و مادرشان را هم می‌خواندند با دیدن این وصیت برای نماز و روزه خیلی تعجب کردم نمی‌فهمیدم ما که آرزوی یکی از این نمازها و این همه روزه‌ها را داریم چرا مجدداً تکرار شود؟ چند سالی طول کشید تا برایم روشن شد. بعدها شاید ذکر کنم و یکی از اشعاری که دور قبر ایشان از سروده ایشان است این است: «آنچه بر ما بود گفتن گفته‌ایم / ‏ گر بخواهی یا نخواهی‬ رفته ایم» که یعنی گفتنی‌هایم را آشکار گفته‌ام و بعد رفته‌ام.
عنوان «آیت الله العظمی»
یکی از کارهایی که پس از مرجعیت واقعاً ایشان را ناراحت می‌کرد، این بود که به ایشان بگویند آیت الله العظمی. اگر متوجه چنین کاری می‌شدند ناراحتی خودشان را ابراز می‌کردند. معروف است که ایشان به جناب امامزاده موسی مبرقع ارادت داشتند و برای تعمیر ساختمان مقبره و تأمین هزینه آن از کمک‌های مؤمنین، تلاش فراوانی کردند با مرحوم عماد الاسلام کوثری، خطیب و ذاکر اهل بیت همکاری مستمری برای اتمام تعمیرات و توسعه داشتند.
روزی خادمان آنجا خدمت مرحوم والد آمدند. ما با توجه به ارادتی که ایشان به حضرت موسی مبرقع داشتند، بر این باور بودیم که حتماً این خادم‌ها را تحویل می‌گیرند. آنها هم می‌خواستند مرحوم والد تفقدی کنند و برایشان دعا نمایند. به هر حال خدمت پدر رسیدند و نشستند.

عصر قم

یکی از خدام که در فاصله یک متری مقابل پدرم نشسته بود قاب عکسی از بارگاه امام زاده را در دست داشت که رویش این مطلب چاپ شده بود: «توصیه حضرت آیت الله العظمی بهجت درباره ساختمان این بارگاه» تابلو را برای هدیه آورده بودند. من نگاهم به پدر بود؛ دیدم ایشان یک دفعه چشمشان خیره شد به تابلو بعد سرشان را پایین انداختند مجلس که تمام شد وقتی مرحوم پدرم از جا برخاستند، معرفی کردیم که این آقایان خدام امام زاده موسی مبرقع هستند. ایشان رویشان را برگرداندند.
گفتم متوجه نشدید؟ هرچه آن خدام را نشان دادم اصلاً توجهی به آنها نمی‌کردند و نگاهشان را به سمت دیگری برمی‌گرداندند؛ حتی حاضر نشدند برای آنها دعایی بکنند! این برای ما تازگی داشت؛ چون پیش از این دیده بودیم که وقتی به زیارت می‌رفتند، به کفشدار آنجا می‌گفتند: «تقبل‌الله خدماتکم المقبوله. خدا خدمات شایسته شما را قبول کند. خدا خدمات بی شائبه شما را قبول کند» به تک تک خدام توصیه می‌کردند با زوّار مهربان باشید. وقتی وارد منزل شدیم دیدیم آن تابلو را آورده اند منزل، آنجا علت بی توجهی ایشان را فهمیدیم.
مرحوم پدر با این القاب مخالف بودند؛ حتی کمتر از این را هم برای خود نمی‌پسندیدند. روزی در جلسه استفتا بنده را صدا کردند و کتاب مناسک حج را نشانم دادند که روی آن نوشته بود آیت الله بهجت به من فرمودند: این را چه کسی نوشته است؟ آیت الله را چه کسی روی این نوشته است؟ جلوی تمام حاضران در آن جلسه از بنده توضیح خواستند!
مرحوم والد می‌فرمودند: یکی از علما در نجف می‌گفت دیگر هیچکس برای حضرت علی (ع) چیزی نگذاشت. می‌گفت تمام اسم‌های حضرت امیر را بردند. امیرالمؤمنین را خلفا بردند این را فلانی برد و.... «آیت الله العظمی» مانده بود که این را هم بردند، فقط «ابوتراب» ماند. هیچ کسی این را برنداشت آقا خودشان هم این را می‌گفتند که از القاب حضرت امیر و همه را برداشته‌اند یا با تبسم می‌فرمودند: فقط چیزی که برای خود حضرت مانده ابوتراب است؛ ولی برای اینکه تعریضی به دیگران نشود، مطلب را سربسته می‌فرمودند.
کد خبر 6462884

http://www.Qom-Online.ir/Fa/News/733295/ماجرای-وصیتنامه-کوتاه-آیت‌الله-بهجت؛-پرهیز-از-عنوان-«آیت‌الله-العظمی»
بستن   چاپ