سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴

اقتصادی

سرگذشت غم‌انگیز دختر ۱۶ ساله؛ از سنگ‌صبور هوسران تا ضرب‌ و‌ شتم‌های ناپدری

سرگذشت غم‌انگیز دختر ۱۶ ساله؛ از سنگ‌صبور هوسران تا ضرب‌ و‌ شتم‌های ناپدری
عصر قم - اعتماد / دختری نوجوان که به دام پسران هوسران افتاده است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرد. با آن که پدر و مادرم با یکدیگر فامیل بودند و با نظر بزرگ‎ترهای خانواده با ...
  بزرگنمايي:

عصر قم - اعتماد / دختری نوجوان که به دام پسران هوسران افتاده است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرد.
با آن که پدر و مادرم با یکدیگر فامیل بودند و با نظر بزرگ‎ترهای خانواده با هم ازدواج کرده بودند، اما اختلافات آن ها از زمانی که من به دنیا آمدم، شدت گرفت تا حدی که بالاخره وقتی من به 5سالگی رسیدم، مادرم تقاضای طلاق داد و یک سال بعد هم آن‎ها از یکدیگر جدا شدند و من نزد پدرم ماندم.
دختر 16 ساله ای که با حالتی مضطرب و نگران برای شکایت از ناپدری خود وارد مرکز انتظامی شده بود، در ادامه سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: اگرچه همواره کمبود محبت های مادر را با همه وجودم احساس می کردم اما گاهی پنهانی با مادرم تماس می گرفتم. دوران سختی را می گذراندم تا این که پدرم با دختری جوان ازدواج کرد که در دوران نامزدی از همسرش طلاق گرفته بود.
در این شرایط که تازه معنای طلاق و جدایی را فهمیده بودم، نمی توانستم «دریا» را به جای مادرم بپذیرم؛ به همین خاطر سر ناسازگاری گذاشتم و سعی می کردم نامادری ام را با رفتارهایم عصبانی کنم. او هم مدام مرا کتک می زد و من وقتی موضوع را با پدرم درمیان می گذاشتم، او مرا سرزنش می کرد که نامادری ام را اذیت کرده ام. این بود که احساس می کردم پدرم مرا دوست ندارد و بیشتر به لجبازی هایم ادامه می دادم. از سوی دیگر نامادری ام نیز صاحب فرزند شده بود و من دیگر آن خانه را پر از کینه و نفرت می دیدم.
بازار
از سوی دیگر تصورم بر این بود که مادرم تنهاست و به وجود من نیاز دارد؛ اما نمی دانستم که در همین شرایط مادرم در فضای مجازی با پسرجوانی آشنا شده و قصد ازدواج با یکدیگر را دارند. زمانی که فهمیدم مادرم ازدواج کرده است دیگر همه کاخ آرزوهایم فروریخت و احساس ناامیدی و بی‎ کسی به سراغم آمد. با وجود این، یک روز پنهانی از خانه پدرم فرارکردم و نزد مادرم رفتم. او و ناپدری ام مرا در خانه پنهان کردند تا مادرم از این طریق بتواند انتقام گذشته خود را از پدرم بگیرد.
از طرف دیگر همه مدارک شناسایی و شناسنامه ام نزد پدرم بود و من نمی توانستم در سال تحصیلی جدید در مدرسه ثبت نام کنم. اما سرگذشت تلخ من زمانی بدتر شد که متوجه شدم ناپدری ام سوءظن شدیدی به مادرم دارد و مدام او را تحت نظر می گیرد تا با فرد دیگری ارتباط نداشته باشد. حالا خیلی تنها بودم و خودم را با پرسه زنی در فضاهای مجازی سرگرم می کردم. در حالی که به 15سالگی رسیده بودم با پسر جوانی در یکی از شبکه های اجتماعی آشنا شدم و با او به درددل پرداختم.
او که خودش را سنگ صبور من نشان می داد، خیلی زود خودش را با کشاندن من به مکان های خلوت لو داد و فهمیدم که او قصدی جز هوسرانی ندارد. بعد از این ماجرا در حالی ارتباطم را با او قطع کردم که پسر دیگری خودش را دلسوز و شیفته من معرفی می کرد؛ اما بعد از گذشت دو هفته از ارتباط غیراخلاقی با او نیز دریافتم که این سنگ صبور دلسوز هم هدفی جز هوسرانی ندارد. بعد از آن با چند نفر دیگر هم ارتباط تلفنی و پیامکی برقرار کردم اما همان ماجرا باز هم تکرارشد.
وقتی ناپدری ام به من هم مشکوک شد، دیگر سخت‎گیری هایش شدت یافت و مدام مرا کتک می زد تا حدی که گوشم خونریزی کرد و راهی درمانگاه شدم. حالا هم به کلانتری آمده ام تا از او شکایت کنم ولی نمی دانم اگر ماجرای شکایت مرا بفهمد چه بلایی به سرم می آورد؛ ای کاش پدر و مادرم هرگز از هم جدا نمی شدند و روزگار من به این جا نمی کشید.
با توجه به اهمیت این پرونده و دختری که قربانی سنگ‎ صبورهای هوس آلود شده بود، بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای با دستورهای ویژه رئیس کلانتری توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.


نظرات شما