عصر قم - جام جم / دستگیری دو برادر که در نزاع خونین مرتکب قتل پسر جوانی شده بودند، پروندهای است که این هفته آن را از زبان یکی از کارآگاهان پلیس روایت کردهایم.
یک روز زمستانی در اداره ویژه جرائم جنایی پلیس آگاهی مثل همیشه مشغول رسیدگی به پروندهها بودم. پس از اینکه کارها را انجام دادم و بازجویی از متهمان را به پایان رساندم، حدود ساعت 4 بعدازظهر راهی خانه شدم. آن روز کشیک ویژه قتل بودم. حدود ساعت 6 عصر به خانه رسیدم و مشغول استراحت شدم. بهخاطر سرماخوردگی تعدادی قرص هم مصرف کردم و گفتم ساعتی بخوابم تا حالم بهتر شود. ساعت 10 شب از خواب بیدار شدم تا شام بخورم. در این مدت تلفن کشیک قتل زنگ نخورده بود اما این سکوت زیاد دوام نیاورد و ساعت 2 شب بود که تلفن بهصدا درآمد. از آنسوی خط افسر کلانتری اعلام کرد جوانی که ساعتی قبل در یک نزاع مجروح شده بود، در بیمارستان جان خودش را از دست داده است. راهی بیمارستان شدم. تعدادی از جوانان مقابل در اورژانس تجمع کرده بودند که مطمئن شدم مرتبط با این پرونده است و به احتمال زیاد دوستان مقتول هستند. افسر کلانتری داخل حیاط بیمارستان من را دید و با هم سراغ جنازه مقتول رفتیم. پزشک بیمارستان گفت مقتول بهعلت اصابت جسم نوکتیز به سینه و کتف سمت چپ و خونریزی شدید، جانش را از دست داده و تلاش آنها برای نجاتش بهجایی نرسیده است.
بازار ![]()
صبر کردم تا بازپرس ویژه قتل و پزشکقانونی هم در بیمارستان حاضر شوند. پزشکقانونی پساز معاینه جسد اعلام کرد که نظر دکتر بیمارستان درست است. پسر جوان بهعلت اصابت جسم نوکتیز و ورود عمیق آن به کتفش جانش را از دست داده و برای اعلام علت اصلی فوت، باید جسد به پزشکیقانونی منتقل و تحقیقات بیشتری انجام شود. دستور انتقال جسد به پزشکیقانونی ازسوی بازپرس ویژه قتل صادر شد و بعد از آن تحقیقات برای شناسایی قاتل را آغاز کردم.
افسر کلانتری گفت ساعت 10شب یک نزاع در محله...به ما اطلاع داده شد که وقتی به آنجا رسیدیم، پسر 27 سالهای بهنام حامد روی زمین افتاده بود و یکی دو نفر از اهالی نیز بهصورت سطحی زخمی شده بودند. وقتی از اهالی علت این درگیری را سؤال کردیم، گفتند دو برادر به مقتول حمله کرده و پس از درگیری او را با چاقو زده و فرار کردهاند. یکی از شاهدان درگیری هم در حیاط بیمارستان است.
از افسر کلانتری خواستم شاهد را پیش من بیاورد تا اظهاراتش را ثبت کنم. پسر جوان مدعی شد مقتول با قاتل و برادرش اختلاف قدیمی داشت و روز حادثه در خیابان با یکدیگر روبهرو و درگیر شدهاند. آنها سپس به روی همدیگر چاقو کشیدهاند که قاتل (شایان) با چاقو به مقتول ضربه زده و از محل فرار کرد.
پس از ثبت اظهارات شاهدان و حضور در صحنه جنایت، ساعت 5 صبح به خانه رسیدم و میدانستم که باید دنبال دو برادری بگردم که مرتکب قتل دوست و بچهمحلهشان شدهاند.
حدود ساعت 6 صبح مأمور یکی از کلانتریهای غرب شهر تماس گرفت و گفت فردی در یکی از بیمارستانهای غرب تهران بستری شده که از ناحیه دست چاقو خورده است. چون در سیستم اعلام شده بود ساعتی پیش قتلی رخ داده، فکر میکنم قاتل در بیمارستان باشد. از او خواستم سریع به بیمارستان رفته و اجازه خروج مظنون را ندهد تا خودم را برسانم.من که هنوز چشمانم گرم خواب نشده بود، سریع به سمت بیمارستان راه افتادم. وقتی رسیدم، دیدم افسر کلانتری مظنون به قتل را بازداشت کرده و تحت نظارت دارد. وارد اتاق پسر مجروح شدم و از او خواستم واقعیت را بگوید که ادعا کرد قاتل نیست و برادرش شایان قتل را انجام داده است: من در نزاع حضور داشتم و خودم هم با چاقوی مقتول مجروح شدم. ساعتی قبل برای درمان زخمهایم به بیمارستان آمدم که مأموران کلانتری من را دستگیر کردند.از پزشکش در مورد وضعیت او سؤال کردم که گفت ساعتی بعد میتواند از بیمارستان مرخص شود. به مأموران کلانتری گفتم مراقب او باشند و پس از اینکه پزشک دستور ترخیص داد، مستقیم او را به اداره ویژه جرایم جنایی پلیس آگاهی بیاورند.
حدود ساعت 2 بعدازظهر بود که متهم با دستبند وارد اداره شد. از پسر جوان (سیاوش) خواستم تا واقعیت را بگوید که گفت: برادرم و مقتول با هم اختلاف قدیمی داشتند. دیروز در حال رفتن به خانه بودیم که مقتول و برادرش جلوی ما سبز شدند و با یکدیگر چشم در چشم شدیم. نمیدانم چه شد که برادرم به سمت او حمله کرد و آن دو هم به سمت برادرم آمدند و چاقوهایشان را روی همدیگر کشیدند. در این بین من هم چاقو خوردم اما دیدم که برادرم مقتول را زده و او غرق خون روی زمین است. از ترس دو نفری فرار کردیم. دستور دادم پسر جوان به بازداشتگاه برود و هرجایی را که احتمال میدادیم برادرش رفته باشد زیرنظر گرفتیم تا او را پیدا کنیم. خانوادهاش را هم کنترل کردیم اما آنها اطلاعی از محل مخفی شدن قاتل نداشتند.روزهای آخر اسفند بود و همه در تکاپوی سال نو بودند اما من همچنان پیگیر پروندههای قدیمی بودم که توانستیم آدرس قاتل را در جنوب شهر پیدا کنیم. نیمهشب وارد آنجا شدیم و شایان را درحالیکه خواب بود، دستگیر کردیم و تحویل بازداشتگاه دادیم تا فردا تحقیقات و اعترافات او را ثبت کنم. پسر جوان را صبح برای بازجویی آوردم اما منکر قتل شد و گفت من قتلی انجام ندادهام، فقط در نزاع حضور داشتهام. 10 روز او را بازجویی کردم اما منکر قتل بود تا اینکه بالاخره با روشهای پلیسی، او را مجبور به اعتراف کردم.
عامل جنایت با اعتراف به قتل بچهمحلشان گفت: برادرم دروغ گفته است. او با مقتول و برادرش اختلاف داشت و من هم در هواخواهی او وارد نزاع شدم اما نمیدانم چه شد که چاقو را درآورده و دو ضربه به سمت پسر جوان پرتاب کردم و ثانیهای نگذشت که او غرق خون روی زمین افتاد. از ترس با برادرم فرار کردیم. او به خانه یکی از دوستانش رفت و من هم آواره خیابان شدم. میدانستم که مأموران سر وقتم خواهند آمد. چند روزی را در خیابانها سپری کردم و بعد به مخفیگاهم که خانه یکی از دوستانم بود رفتم که بالاخره شناسایی و دستگیر شدم. با اعترافات شایان پرونده را تکمیل و با بازسازی صحنه قتل، متهم را به دادسرا فرستادم. یک خشم آنی باعث شد جان یک نفر گرفته شود، دو برادر راهی زندان شوند و برای یکی از آنها حکم قصاص صادر شود.